تشنه زبان(تِ نَ / نِ زَ) تشنه لب. عطشان: آب روان بود فرود آمدم تشنه زبان بر لب رود آمدم. نظامی. و رجوع به تشنه لب شود ادامه... تشنه لب. عطشان: آب روان بود فرود آمدم تشنه زبان بر لب رود آمدم. نظامی. و رجوع به تشنه لب شود لغت نامه دهخدا